در بررسیهای اخیر صورت گرفته در صنعت، بیش از ۸۰% صاحبان کسبوکارها اعتراف کردند که هدفهای کسبوکار خود را دنبال نمیکنند. با این وجود، این درصد نشان میدهد که تعیین هدف، جزء جداییناپذیر موفقیت کسبوکار است. فقط تعیین هدف موثر نیست. یادگیری تعیین اهداف درست و یادگیری بهترین راههای رسیدن به آنها، زمانبر بوده و نیازمند اجرای آنها دارد. در ادامه، اصول تعیین هدف توسط آقای Chuck Cohn بیان شده است:
۱- تعیین اهداف اصلی
اگرچه ممکن است این کار، امری بدیهی و ساده به نظر برسد، اما اهمیت تعیین دقیق اهداف را نمیتوان دست کم گرفت. ممکن است رسالت و ماموریت شرکت شما ارائه بهترین تجربه رانندگی» باشد، در کنار این ماموریت، شما نیازمند هدفهای قابل اندازهگیری هستید که بتوانید حرکت کسبوکارتان را به سمت جلو سوق دهد. وقتی شما هدفی تعیین میکنید مانند افزایش درآمد حاصل از فروش محصول X به میزان ۱۰% طی ۶ ماه آینده»، چه روش یا روشهایی برای رسیدن به این هدف درنظر گرفته اید تا مطمعن شوید به هدف موردنظر میرسید؟ آیا افزایش فروشتان را با رفع اشکال در محصولتان انجام میدهید یا با افزایش تبلیغات؟ یا چه تعداد مشتری جدیدی باید اضافه شود تا در ۶ ماه آینده به افزایش فروش ۱۰ درصدی برسید؟ تعیین اهداف اصلی، مستند کردن آنها و بررسی دورهای آنها میتواند شانس موفقیت شما را تا ۹۵% افزایش دهد.
۲- ایجاد سیستمهایی برای پیگیری اهدافتان
زمانی که هدفهایتان را تعیین کردید، سیستمهایی را پیاده سازی کنید که در پیشرفت به سوی هدف به شما کمک کند. اهدافی که سیستم حمایتی ندارند، فقط به صوت هدف باقی خواهند ماند و به واقعیت تبدیل نمیشوند. شاید یکی از اهدافتان، افزایش تعداد مشتریان آتی یا تعداد افرادی باشد که مشتریان جدید را به خرید محصول شما ترغیب میکنند. بدون وجود سیستمی حمایتی برای رسیدن به این هدف، ممکن است روز اول با ۱۰ نفر، روز دوم با ۵ نفر و هفته بعد با ۲۰ نفر تماس بگیرید. ولی با وجود سیستمی منظم، میتوانید براساس چشم انداز و هدف خود ازطریق کانالهای مختلف به این هدف دست یابید.
۳- منابع خود را با اهدافتان همتراز و هماهنگ کنید.
اگر به فکر پیشرفت در رسیدن به اهدافتان هستید، منابع مناسب را باید به فعالیتهایی که با اهدافتان همسو هستند اختصاص دهید. به طور مثال، اگر هدف شما حفظ مشتریان فعلی است، اعضای تیم نباید بیشتر وقت خود را صرف پیدا کردن مشتریان جدید کنند. هماهنگی منابع با اهدافتان ممکن است لغو کردن بعضی از فعالیتها باشد. برای مثال، به جای حضور در کارگاه تیم سازی که خارج از شرکت برگزار میشود، شاید نیاز باشد چند روزی را به این فعالیت اختصاص دهید که بفهمید مشتریان فعلیتان در مورد محصول شما به چه چیزهایی علاقمندند و به چه چیزهایی علاقه ندارند. بررسی کسبوکارها نشان میدهد که بالای ۵۰% زمان کارکنان صرف فعالیتهایی میشود که با استراتژی شرکت همسو نیستند. مطمعن شوید که منابعتان را در جهت رسیدن به هدف مورد نظرتان اختصاص داده اید.
۴- اطمینان حاصل کنید که اعضای تیم و هیئت مدیرهتان از تغییرات در اهداف کسب وکار آگاه هستند.
بهترین هدفها، هدفهای پویا هستند، نه ایستا وثابت. هدفها باید پویا و منعکس کننده واقعیتهای درحال تغییر باشند. در نتیجه، اعضای تیم باید همواره از تغییرات آگاه باشند تا بتوانند به نوبه خود، فعالیت هایی که برای رسیدن به هدف انجام میدهند را به تناسب، تغییر دهند. یک راه برای به روز نگه داشتن اعضای تیمتان، مشخص کردن مراحل مهم و نقاط عطف اهداف مورد نظر است. این کار، اهداف کوتاه مدت را برای کارکنان مشخص کرده تا بتوانند در مدت زمان کوتاهی به آن برسند. پیشرفت قابل توجه در این اهداف کوتاه مدت، محرک قدرتمندی برای آنهاست و اهداف روزانه، هفتگی وماهانه به اعضای تیم، حس موفقیتی میدهد که منجر به تلاش بیشتر در جهت رسیدن به اهداف اصلی کسبوکار میباشد. همچنین، میتوانید موارد خاصی که باید پیگیری کنند را مشخص کنید. با اینکار، به کارکنان اجازه میدهید تصویر بزرگی از هدف در ذهن تصور کنند و با کمّی شدن دیدگاهشان، میزان پیشرفت فردی خود را نسبت به هدف کلی بسنجند. به عنوان مثال، اگر شما هدف مبهمی مثل فروش هرچه بیشتر محصول براساس توانمندی» برایشان تعیین کنید، این هدف برای افراد مختلف، برداشتهای مختلفی دارد. یکی از اعضای تیم ممکن است ۹ عدد بفروشد و از کارش راضی باشد ولی دیگری با اضافه کاری، ۳۰ عدد فروش داشته باشد. با تعیین اهداف مشترک در سراسر شرکت، همه اعضای تیم، تعداد مشخصی از فروش محصولات را برای رسیدن به این هدف در نظر میگیرند.
در نتیجه، اهداف کسبوکار شما، تنها با سیستمهای حمایتی، منابع و میزان پیشرفت کارکنان موثر خواهد بود.
چهار جنبه هدفگذاری که در بالا بحث شد، به شما در اجرای بهتر برنامههایتان برای رسیدن به موفقیت کسبوکار کمک بسیاری خواهد کرد.
برای هدفگذاری روش های زیادی وجود دارد. اگر واقعا یکی از همه این روش ها را خیلی درست و جانانه یاد گرفته اید هیچ نیازی به مطالعه این مقاله ندارید. اما از هرکدام کمی می دانید و ازین مهم تر هیچ کدام را عملی نکرده اید، پیشنهاد من به شما مدل هدفگذاری الگوی اسمارت SMART است که از میان دیگر روش ها از گذشته تا به امروز روش SMART مورد توجه ویژه مدرسین ایرانی و خارجی در مبحث هدفگذاری قرار گرفته است و واقعا مدل ساده و روانی برای هدفگذاری است. ازین رو بررسی ریشه ای این مدل هدفگذاری در پیاده سازی و استفاده دقیق تر و کسب نتایج برای شما قطعا موثر خواهد بود.پیشنهاد ویژه من به شما این است که حتما یک کاغذ و خودکار همین الان برای نوشتن هدف هایتان آماده کنید و بعدش مطالعه این مقاله را شروع کنید. اول کلیت این الگو را باهم بررسی کنیم و در قسمت پایانی به کند و کاو در تاریخچه و گذشته این الگو می رویم.اسمارت SMART یعنی هوشمندانه
معنی خود کلمه اسمارت SMART در زبان انگلیسی به معنای هوشمند یا هوشمندانه است و واقعا عجب انتخاب اسمی! کاملا حرفه ای و دلچسب. موافقید؟هر کدام از حرف های کلمه اسمارت نماینده یک کلمه است و در واقع این مدل هدف گذاری از ۵ قسمت به واسطه ۵ حرفش تشکیل شده است. بیایید تا در ادامه ۵ قسمت را باهم بررسی کنیم.S نماینده کلمه Specific :
معنای لغوی کلمه Specific به معنای مشخص یا خاص است و در الگوی هدفگذاری به این معنی است که هدف شما بایدکاملا خاص و منحصر بفرد باشد. به این معنی که اگر از هدف خود با هرشخصی صحبت کردید تصویری که در ذهن هر شخص شکل میگیرد یکسان باشد. پس با این تعریف اهدافی از قبیل میخواهم سالم تر شوم، یا پولدارتر باشم، یا موفق تر باشم اهدف مناسبی نیستند. چون با گفتن آنها هیچ تصویر روشن و واضحی برای افراد شکل نمی گیرد. من میخواهم به وزن ۸۵ کیلوگرم برسم، یا درآمد من باید ۱۵ میلیون تومان شود نمونه ای از اهدافی هستند که Specific بودن در آن ها درست رعایت شده است و خاص و مشخص هستند.M نماینده کلمه Measurable :
معنای کلمه Measurable قابل اندازه گیری است و در الگوی هدفگذاری SMART به این معنی است که هدفی که شما تعیین می کنید باید قابل لمس و دارای کمیت باشد. درآمد ۱۵ میلیونی یا کاهش وزن ۱۰ کیلویی یا مطالعه ۱۰ جلد کتاب هدف هایی هستند که قابل اندازه گیری هستند و در مقابل این اهداف درآمد بیشتر و رسیدن به وزن مناسب قرار می گیرد که قابل اندازه گیری و نظارت در طول مسیر هدفگذاری نیستند. در واقع شما باید هدف قابل اندازه گیری انتخاب کنید تا بتوانید در هر نقطه از مسیر میزان پیشرفت و رشد خودتان را نسبت به هدف تان ارزیابی و محاسبه کنید.نکته مهم بعدی در قدم قابل اندازه گیری کردن اهداف در الگوی اسمارت، خرد کردن اهداف به جزهای کوچک تر است. اگر شما قصد رفتن از تهران به بندر عباس را دارید باید شهرهایی که قصد گذشتن از آن ها را برای رسیدن به مقصد خودتان را دارید انتخاب کنید. با همین مثال ساده متوجه می شوید که مسیر رفتن به بندرعباس فقط یک مسیر نیست و هرشخصی با علاقه و شرایط خود مسیر متفاوتی را انتخاب می کند که این موضوع دقیقا برای انتخاب مسیر در رسیدن به مقصد هدفگذاری تان هم صادق است.A نماینده کلمه Attainable یا Achievable :
Attainable یا Achievable هر دو به معنی قابل دستیابی هستند و این بند از الگوی SMART در واقع شما باید بررسی کنید که آیا این هدف در شرایطی که شما می خواهید شدنی است. همان واقع بینی! سفر به مریخ یا اعماق زمین غیرقابل دستیابی هستند. کاهش وزن ۳۰ کیلو در یک هفته هم همین طور. با امکانات و شرایطی که دارید این حق طبیعی شماست که بیشترین و بزرگترین چیزها را در زندگی خود مطالبه کنید اما مطالبه گری چیزهایی که هنوز با علم و توان بشریت و بعضی موارد بخاطر محدودیت های جغرافیایی و غیره شدنی نیست در این الگوی هدف گذاری زیاد از این تیپ اهداف استقبال نمی شود.R نماینده ای که اختلاف بین علما برسرش زیاد است…
در بررسی تاریخچه این الگوی هدفگذاری خواهید دید که هرکسی یک کلمه را به R نسبت داده است. به نظر شخصی من واژه ای که برازنده و به نوعی تکمیل کننده این الگوست Relevant به معنی مرتبط یا در ارتباط است. هدفی که شما برای زندگی تان انتخاب می کنید باید با ارزش های شما مرتبط باشند.خیلی از اهدافی که انسان ها امروز برای آینده خود در نظر می گیرند صرفا برای درآوردن چشم همسایه و باجناق یا پز دادن در دانشگاه و محل کار است و هیچ ارتباط معنوی بین هدف ها و ما نیست. یا بعضی دیگر هدف را انتخاب می کنند چون در جامعه مد شده و همه جامعه به سمت آن می روند. مثل طب قبولی در رشته های پزشکی و مهندسی در کشور ما! یعنی علاقه و کششی برای هدف وجود ندارد و شخص به خاطر جلوگیری از رسوایی و همرنگ شدن در لیست اهدافش نوشته و یا ازین بدتر بخاطر اجبار اطرافیان…در این قسمت از الگوی اسمارت چرایی انتخاب این هدف و ارتباط آن با ارزش ها و چشم اندازی که برای زندگی تان انتخاب کردید باید مورد بررسی قرار بگیرد.
T نماینده زمان یا همان Time
همه نظرها به نمایندگی T به عنوان زمان دار بودن هدف است. شما باید برای اهداف خود ضرب العجل مشخص کنید. این بند از مدل اسمارت نیز مجدد به منظور نظارت و بررسی مسیر موفقیت شما است تا آنالیز و خط کشی برای سنجش میزان موفقیت تان داشته باشید. هدف ها را در سه دسته کوتاه مدت یعنی تا سه ماه، میان مدت ۱ سال و بلند مدت یعنی تا ۳ سال دسته بندی کنید و با توجه به مقاصدی که در مسیر رسیدن به هدف برای خودتان در بند M ترسیم کرده اید تمام مسیر موفقیت تان را زمان بندی کنید.خب نکته دیگری برای یاد گرفتن در خصوص این مدل هدف گذاری نیست و بی معطلی سراغ تاریخچه آن برویم.
تاریخچه هدف گذاری به روش اسمارت SMART
بررسی اهمیت و تاثیر هدفگذاری در زندگی به دهه ۶۰ میلادی بازمیگردد که در تاریخ شمسی ما بین دهه ۳۰ تا ۴۰ است. یعنی تا قبل از آن به مقوله هدفگذاری توجه علمی و دقیقی نشده بود. اولین اشاره مستقیم به سبک هدف گذاری اسمارت در سال ۱۹۶۸ ( ۱۳۴۶ شمسی ) باز می گردد که توسط دکتر ادوین لوک در مقاله ای که با عنوان ” Toward a Theory of Task Motivation and Incentives ” منتشر شد. دکتر لوک در این مقاله به بررسی تاثیر هدفگذاری در نتیجه گیری و عملکرد سازمان ها پرداخته بود.اگر در کل تاریخ کند و کاو کنید هیچ برهه ای از زمان متدلوژی هدف گذاری اسمارت هیچ وقت تا این حد مورد توجه بشریت نبوده! در واقع با روشن شدن تاثیر هدفگذاری در زندگی اخیرا ما رو به استفاده ارین روش هوشمند آورده ایم. رهبرها و مدیران کسب و کار برای برنامه ریزی و جهت دهی نیروهایشان به سمت پیروزی این مدل زا موثر یافته اند و روش اسمارت از دنیای کسب و کار وارد زندگی شخصی ما شده است.اختلاف نظر ها در مورد حروف S.M.A.R.T
جالب است بدانید اختلاف نظرهای زیادی در مورد ریشه های هر کدام از حرف های این مدل وجود دارد. این ها تعبیرهای مختلف حرف ” R ” هستند که در مقالات مختلف ممکن است ببینید :
Relative : به معنای مرتبط که در قسمت بالا بررسی شد
Result-based : نتیجه محور
Resourced : منبع محور یا ترجمه تحت لفظی منبع لحاظ شده
Resonant : تشدید کننده
Realistic : واقع گرایانه
Reasonable : با دلیل و مقصود
در این مقاله با استفاده از یک الگوی بسیار ساده و کاربردی که سالیان سال است از آن استفاده می کنید، با هم یاد خواهیم گرفت که چگونه استارتاپ بسازیم. الگوی من برای یاد دادن کارآفرینی، آشپزی است. زود قضاوت نکنید آن قدر شباهت بین آشپزی و کارآفرینی زیاد است که فکرش را هم نمی کنید!آشپزی همراه آفرینش است. آشپز با لوازمی که در حال حاضر در دست همه مردم موجود است، خوراکی می آفریند که هیچ انسان معمولی قادر به انجام آن نیست. دقیقا مثل کارآفرینان! کلی مشکل و دغدغه در جامعه وجود دارد. هنر من و شماست با کمک منابعی که داریم چیزی خلق کنیم به سادگی قابل کپی برداری نباشد و مشکل یک قسمت از جامعه را جوری حل کند که حاضر به پرداخت پول با کمال میل باشند، مثل یک وعده فسنجان جاافتاده…اقلام مورد نیاز برای راه اندازی یک استارتاپ :
ایده
تیم
بوم مدل کسب و کار
رشد
یک آشپز ماهر اول اقلام مورد نیازش را تهیه می کند که وسط کار دچار مشکل نشود. من هم برای شما اقلام مورد نیاز برای راه اندازی یک استارتاپ را آماده کردم!حالا تک تک این موارد را با هم بررسی کنیم. به این امید که در آخر این مقاله شما هم یک آشپز زبردست در تهیه استارتاپ شوید!
۱. ایده
تنها چیزی که مهم نیست
تعجب نکنید! اگر آشپزی کرده باشید انتخاب اینکه برای شام مهمانی قرمه سبزی بپزید یا قیمه آنقدر مسئله مهمی نیست. اصلی ترین چالش شما پخت آن غذا با کیفیتی است که همه انگشت به دهان بمانند.دنیای کارآفرینی هم دقیقا همین است. ایده مهم نیست، اجراست که حرف اول و آخر را می زند. باید ایده از مغز شما به روی دستان تان جاری شود تا محک خورده شود!غذا هرچه قدر هم که در فکر آشپز لذیذ و جذاب باشد تا زمانی که پخته نشود، مفت هم نمیارزد. حاضرید برای فکر خوبه یک آشپز به او هزینه پرداخت کنید؟!
کارآفریننماها این چنینند. مدام درحال آلوده کردن محیط با ایده های گندیده در ذهن شان هستند. اگر دوست و همکاری در این شرایط دارید حتما تا بیشتر آلوده نشدید و شما را کارآفریننما نکرده از او فاصله بگیرید. برخلاف باور عموم داشتن ایده هیچ ارزش و مزیت بالخصوصی نیست!ایده در دنیای استارتاپ ها چند ویژگی خیلی خاص و ویژه دارد:الف – ایده الهام شدنی نیست
قطعا شما هم جمله یک ایده توپ به ذهنم رسیده را زیاد شنیده اید یا شاید زیاد استفاده کرده باشید. یک کارآفرین به محض خطور ایده به ذهنش اولا آن را در دفترچه یا نوتی از گوشی یادداشت می کند، دوما زمانی آن را به عنوان ایده با دیگران درمیان می گذارد که با یکی از ابزارهای بوم ناب یا بوم مدل کسب و کار شروع به بررسی آن ایده کرده و مشغول پرورش آن باشد. یک کارآفرین در مسیر پرورش ایده دیگران را در جریان می گذارد، نه در زمان الهام!ب – ایده فروختنی نیست
هیچ کس در هیچ جای دنیا حاضر به پرداخت تومنی به ازای ایده نیست (مثال فکر پختن قرمه سبزی خاطرتان هست) پس الکی برای فروختن ایده نه وقت خودتان را تلف کنید نه وقت دیگران را و به فکر پرورش و تبدیل ایده به یک برنامه ملموس باشید. این روزها آن قدر می شنوم که از فروش ایده یا گشتن به دنبال سرمایهگذار برای ایده می شنوم و سراغم میآیند که طاقتم تمام شده! هیچ سرمایهگذار که چه عرض کنم هیچ دیوانه ای حاضر به پرداخت پول برای ایده نیست همه به دنبال نقشه چهارچوب و برنامه اند والسلام شد تمام.مطالعه کنید : چرخ زندگی : در مسیر موفقیت کجا ایستاده ایم؟
ج – ایده یدنی نیست
خدایی ناکرده شما هم جزو آن دسته نباشید که فکر میکنند با گفتن ایده، ایده شان یده می شود! در دنیا هیچ مغزی، مثل مغز دیگری کار نمی کند. حتی دوقلوهای همسانی را در دنیا نمیتوان پیدا کرد که دقیقا مثل هم فکر کنند. ایده هم یک جرقه و تلنگر است و شما در زمان بیان ایده حرفی از برنامه اجرایی آن نمیزنید. پس اگر در لحظه ای که شما ایده تان را با من مطرح میکنید شروع به کار روی آن بکنیم، قطعا خروجی تلاش و برنامه اجرایی من یک دنیا با خروجی سیستم شما تفاوت خواهد داشت. پس موقع مطرح کردن نگران چه چیزی هستید. ثانیا شما قطعا از قانون طلایی ایده در دنیای کسب و کار و کارآفرینی بی اطلاعاید که این حرف بی اساس را میزنید!
د – ایده ماندنی نیست
قطعا با مطالعه قانون بالا به این درک رسیدید که هیچ ایده ای یدنی نیست و از این مسئله مهم تر هیچ ایده ای ماندنی نیست. یعنی اگر خیلی خوشبینانه به محض رسیدن ایده به ذهنتان دست به کار شوید یک نفز قبل از شما مشغول تلاش برای رساندن آن ایده به نتیجه است. این حقیقت برای ناامید کردن شما نیست، برای از بین بردن توهم شما در منحصربفرد بودن و هل دادن شما در مسیر اجرایی کردن ایده تان است. اسنپ اول شروع کرد ولی تپسی و ماکسیم و … بازار خودشان را دارند.در نهایت تمام این صحبت ها به این معنی نیست که یک ایده معیوب به موفقیت میرسد. تفاوت املت و قرمه سبزی از هیچ کس پوشیده نیست و طرح ریزی پایه ای شما باید با جرقه ای قوی شروع شود. در مقاله دیگری راه های پیداکردن یک ایده جانانه را با شما در میان خواهم گذاشت.
۲. تیم
این عجیب ترین مساوی دنیاست. توان تیم، قطعا از توان جداگانه فرد به فرد اعضای آن بیشتر است و این راز ارزشمندی تمام تیم هاست. هیچ آشپزی به تنها قادر به سرو غذا برای ۱۰۰ نفر نخواهد بود ولی اگر تیم درستی تشکیل داده باشد تهیه غذای صد نفر خنده دار است.
خیلی از کارآفرینان جوان که دنبال راه اندازی استارتاپ هستند تمام تلاش شان را می کنند که تیم از نابغه ها وغول ها را جمع در کنار هم جمع کنند، غافل ازینکه تیم کارآفرین تیم مورچه هاست. بهتر است بچه درسخون ها را به حال خودشان بگذارید. اینجا باید به دنبال مرد عمل بگردیم.مهارت های تی T شکل یا پی Π باشد چه بهتر
در تیم های استارتاپی هیچ کس همه کاره نیست ولی همه باید از همه کارها سردربیاورند. مهارت تی شکل ( T ) یعنی یه داشتن یک مهارت کاملا تخصصی و سر در آوردن از بقیه کارها. در مباحث جدید کارآفرینی صحبت بر سر مهارت های پی شکل ( Π : عدد پی یادتان هست ) است به این معنی که در وقتی به عنوان یک عضو وارد تیم کارآفرینی می شوید باید حداقل در دو مهارت متخصص باشید و از بقیه مهارت ها هم سردربیاورید.
تیم خالق کسب و کار است و سرمایه گذارها روی تیم سرمایه گذاری می کند نه ایده! چون متوجه این نکته است که یک تیم خوب آن قدر با یک ایده کلنجار خواهد رفت تا به درآمد برسد. اگر تیم خوبی دارید ولی ایده ندارید، شتاب دهنده ها و افراد صاحب ایده ای زیادی هستند که به دنبال تیم می گردند تا با آن ها در میان بگذارند.
گوش کردن
اگر دوست دارید که عمر فعالیتی تیمی شما طولانی باشد، به عنوان شخصی که هم کارآفرینی کرده و هم کارآفرینی تدریس می کند به شدت به شما توصیه می کنم به این مهارت به عنوان یکی از مهارت های کلیدی در دنیای کارآفرینی نگاه ویژه داشته باشید. اگر جایی حرفی از آموزش گوش دادن فعال بود حتما به همراه تمام اعضای تیم شرکت کنید.
مقاله مرتبط : تیم ناب – هفت اصل برای ساختن تیم های استارتاپی
۳. بوم مدل کسب و کار
در مقاله دیگری، نحوه درست طراحی بوم مدل کسب و کار برای کسب و کارهای ایرانی را توضیح داده ام. تفاوت کار برای شما که به دنبال کارآفرینی با این بوم هستید در این است که باید مدلی از کسب و کار که هنوز وجود ندارد را با استفاده از ابزارهای این بوم شبیه سازی کنید تا به این نیتجه برسید که آیا راه اندازی این کسب و کار توجیه اقتصادی دارد یا نه!این بوم کاملا هوشمندانه تمام اجزای استارتاپ شما را در برمیگیرد. نکته حایز اهمیت در خصوص بوم مدل کسب و کار این است که ایده شما کامل شده این بوم است، نه فقط قسمت ارزش پیشنهادی برای مشتری! باید تمام بلوک ها تکمیل باشد تا درخصوص بازدهی استارتاپ بتوانید اظهار نظر کنید. در واقع این بوم طرح کسب و کار یا همان بیزینس پلن با شکل و قیافه ای جدید است.بوم ناب
اش ماوریا این در این بوم تغییرات کاربردی و به درد بخوری ایجاد کرد و اسم این بوم با توجه به متد نوپای ناب یا لین استارتاپ، اریک ریز، بوم ناب یا لین کنوس گذاشت. رویکرد این بوم کاملا کارآفرینانه است و بلوک هایی از بوم مدل کسب و کار از قبیل شرکای کلیدی و فعالیت های کلیدی، با بلوک های مساله و راه حل جایگزین شده است.شما در بوم ناب به دنبال مدل ارتباط با مشتریان خیالی خود نیستید بلکه به جای این بلوک باید برتری مطلق خود را باعث ربودن گوی سرعت از بقیه رقبا می شود را شناسایی کنید.انتخاب با شماست با کدام یک شروع به کار کنید ولی اگر نظر من را می خواهید حتما سراغ بوم ناب بروید.
دنیای امروز دنیای استارتاپهاست. کسبوکارهای نوپا هر روز در گوشهای از جهان شکل میگیرند و محصولات و خدماتشان را به بازار عرضه میکنند. اما واقعا چند درصد از این استارتاپها میتوانند از مرحلهی اولیه گذر کنند و در بازار رقابتی امروز به فعالیت خود ادامه بدهند؟
پرفروشترین کفشهای ورزشی مردانه
واقعیت این است که تعداد استارتاپهایی که در مسیر خود با شکست مواجه میشوند بسیار زیاد است. براساس آمار، ۵۰٪ استارتاپها در ۵ سال اول و ۷۰٪ آنها در ۱۰ سال اولِ فعالیت خود شکست خواهند خورد. مطالعات دیگری میزان شکست استارتاپها را تا ۹۰٪ و مطالعهی دیگری تا ۷۵٪ اعلام کردهاند. ظاهرا تعداد واقعی چیزی بین این دو مقدار است. اما دلایل اصلی شکست استارتاپها چیست و چرا این آمار تا این اندازه بالاست؟
بسیاری از افرادی که کسبوکار جدیدی راهاندازی میکنند، در ابتدای کار انرژی و سرمایه دارند و هرگز به این فکر نمیکنند که اولِ راه هستند و ممکن است موانع زیادی در مسیرِ پیشرو وجود داشته باشد. شکست درواقع نوعی فرصت برای یادگیری است، اما میتوان با استراتژی درست و با استفاده از روشهای کارآمد از پیامدهای شکستِ جبرانناپذیر جلوگیری کرد. در این مطلب، ابتدا به بررسی دلایل اصلی شکست استارتاپها براساس مطالعات و آمار واقعی خواهیم پرداخت و سپس برای هر یک راهکاری پیشنهادی ارائه میکنیم.
۱. بینیازی بازار
بهجرئت میتوان گفت این مشکل بزرگترین و اصلیترین دلیل شکست استارتاپهاست. براساس آمار اعلامشده از CB Insights، بسیاری از استارتاپها (۴۲٪) به این دلیل با شکست مواجه میشوند که محصول یا خدماتی ارائه میکنند که بازار به آنها نیاز ندارد. بسیاری از افراد برای مشکل راهحلی پیدا و براساس آن کسبوکاری را راهاندازی میکنند، اما پس از مدت کوتاهی متوجه میشوند که محصول یا خدماتشان بهدرد کسی نمیخورد. توجه به نیاز بازار قبل از راهاندازی یک استارتاپ از اهمیت زیادی برخوردار است. اگر ایدهای برای راهاندازی یک استارتاپ دارید، ابتدا درمورد بازار آن تحقیق کنید. با اطرافیان و مردم دربارهی این استارتاپ صحبت کنید. شاید این موضوع که دغدغهی شماست، برای دیگران اصلا مسئلهی مهمی نباشد. شاید حتی محصولات یا خدمات بهتر و باکیفیتتری برای رفع این نیاز در بازار وجود داشته باشد. این احتمال هم وجود دارد که هنوز بازار آمادگی پذیرش این محصول را نداشته باشد.
۲. مشکلات مالی
مشکلات مالی یکی از اصلی ترین دلایل شکست استارتاپ ها
آمار نشان میدهد ۲۹٪ از استارتاپها بهدلیلِ مشکلات مالی و اتمام نقدینگیشان با شکست روبهرو میشوند. بسیاری از کسبوکارهای نوپا اطلاعات و تجربهی کافی دربارهی مدیریت مسائل مالی، قوانین مالیاتی و نظایر آنها ندارند و حتی اگر با سرمایهی کافی شروع به کار کرده باشند، هیچ تضمینی وجود ندارد که بتوانند هزینههای کسبوکارشان را تأمین کنند. از سوی دیگر، ازآنجاکه بیشتر استارتاپها از پسِ دستمزد مشاوران مالی و حسابداران برنمیآیند، خودشان دستبهکار میشوند و بنابراین تمام توجه و تمرکزشان را روی حل این مشکلات میگذارند، اما بهدلیل بیتجربگی، درنهایت از انجام کارهای اصلی استارتاپشان مانند بررسی مدل کسبوکار، مدیریت تیم و نظایر آنها باز میمانند.
از همان ابتدای راهاندازیِ استارتاپ باید به فکر مدیریت مالی و استفادهی بهینه از نقدینگیتان باشید. در غیر اینصورت مجبور خواهید شد برای رفع مشکلات مالی داراییهای شرکتتان را بفروشید و بنابراین بهزودی کسبوکارتان منحل خواهد شد. اگر بودجهی کافی برای استخدام مشاور مالی ندارید، میتوانید از برونسپاری حسابداری بهره گیرید و امور مالی استارتاپتان را به شرکتهایی که خدمات حسابداری، خدمات مالیاتی، مشاوره مالی و مشاوره مالیاتی را با هزینهی کمتر ارائه میدهند بسپارید. اگر خیالتان از بابت مسائل مالی راحت باشد بهتر میتوانید به امور اصلی کسبوکارتان رسیدگی کنید. از مشکلات مالیاتی در ایران نیز غافل نشوید، چراکه ناآگاهی از قوانین ریزودرشت کسبوکار و قوانین مالیاتی همواره یکی از پررنگترین دلایل ازدست رفتن سرمایه و زمین خوردن استارتاپها بوده است. در همین راستا برای شکست این غول بزرگ میتوانید از مؤسسه خدمات مالی تدبیر حساب نیز بهره گیرید.
۳. انتخاب نادرست اعضای تیم
٪۲۳ از استارتاپها بهدلیل انتخاب نادرست اعضای تیمشان با شکست مواجه میشوند. برای موفقیت هر استارتاپ وجود تیمی هماهنگ که اعضای آن مهارتهای مختلفی داشته باشند ضروری است. اعضای تیم باید بهدرستی انتخاب شوند و همه در راستای هدف اصلی تلاش کنند. درصورتیکه استارتاپ با بیش از یک بنیانگذار راهاندازی شده است، این هماهنگی و همفکری باید بین آنها نیز وجود داشته باشد. زیرا بسیاری از استارتاپها بهدلیل ناهماهنگی و وجود نظرات متضاد بین بنیانگذاران با شکست مواجه شدهاند.
۴. ناتوانی در برابر رقیبان
ناتوانی در برابر رقیبان یکی از دلایل اصلی شکست استارتاپ ها
٪۱۹ از استارتاپها بهدلیل نداشتن شناخت کافی از رقیبان و ناتوانی در رقابت با آنها شکست میخورند. این استارتاپها تصور میکنند محصولات یا خدمات آنها منحصربهفرد است و مشابه آنها در بازار وجود ندارد. درحالیکه امروزه بهسختی میتوان محصول یا خدماتی را یافت که حتی یک رقیب در بازار نداشته باشد. بنابراین این تفکر را از خودتان دور کنید که شما تنها کسی هستید که این محصول یا خدمات را ارائه کردهاید؛ حتی اگر اولین باشید آخرین نخواهید بود. از وجود رقیبان ناراحت نباشید و آنها را نادیده نگیرید. درعوض سعی کنید محصولات و خدمات باکیفیتتری نسبتبه آنها ارائه بدهید. نکتهی مهم دیگر این است که تصور نکنید رقیبان شما فقط استارتاپها هستند، گاهی ممکن است یک شرکت یا کسبوکار بزرگ و معتبر در برابر شما قرار گرفته باشد.
۵. نداشتن تجربهی کافی در قیمتگذاری
براساس آمار، حدود ۱۸٪ از استارتاپها به این دلیل که از روشهای صحیح قیمتگذاری روی محصول یا خدماتشان آگاهی ندارند با شکست مواجه میشوند. آنها تصور میکنند تغییر قیمتها در بازار همواره بهصورت خطی پیشرفت میکند. نوسانات قیمت در بازار امری کاملا طبیعی است، اما اگر ندانید چگونه باید محصولتان را قیمتگذاری کنید باید درِ کسبوکارتان را تخته کنید. بهترین روش این است که ابتدا محصول یا خدماتتان را با قیمتی اولیه و متناسب با هزینههای آن به بازار عرضه کنید. سپس منتظر بمانید تا ببینید چه اتفاقی خواهد افتاد. برخی افراد تصور میکنند اگر محصول یا خدماتشان با استقبال روبهرو شده است، باید قیمت آن را افزایش دهند و بالعکس، اگر کسی طالب محصول یا خدماتشان نیست باید قیمت آن را پایین بیاورند. این کاملا نادرست است. به این فکر کنید که اگر محصولتان را با قیمت متوسط (نهچندان گران و نهچندان ارزان) به بازار عرضه کنید، هزینههای شرکت تأمین خواهد شد یا خیر. متأسفانه بسیاری از استارتاپها قادر به برقراری این تعادل نیستند. برای قیمتگذاری صحیح، ابتدا باید مشتریان، محصول و بازار آن را بهخوبی بشناسید و نیز به قیمت محصولات یا خدمات رقیبان نیز توجه کافی داشته باشید.
۶. محصول بیکیفیت
گاهیاوقات از ایدهای بسیار ناب، استارتاپی فوقالعاده شکل میگیرد؛ اما محصول ارائهشده آنقدر بیکیفیت است که به شکست استارتاپ میانجامد. براساس آمار، ۱۷٪ از استارتاپها بهدلیل کوتاهی بنیانگذارانشان دربارهی کیفیت محصول با شکست مواجه میشوند. این افراد اصلا نمیدانند چه میکنند و احتمالا قبل از ورود به حوزهی فعالیتشان بهاندازهی کافی با آن آشنایی ندارند. بهتر است قبل از نهایی کردن محصول و عرضهی اولیهی آن به بازار از کیفیت آن اطمینان یابید تا به وجههی برندتان خدشهای وارد نشود.
۷. توجه نداشتن به مدل کسبوکار
نداشتن مدل کسبوکار یکی از دلایل شکست استارتاپ
هیچ کسبوکاری بدون طرح و برنامه قادر به ادامهی فعالیت نخواهد بود. درواقع، ۱۷٪ از استارتاپها بهدلیل نداشتن مدل کسبوکار تعطیل میشوند. مدل کسبوکار حتما باید قبل از راهاندازی استارتاپ تعیین شود. با داشتن طرح و برنامهریزی میتوانید بر اهداف کسبوکارتان تمرکز کنید. برای برنامهریزی بهاندازهی کافی زمان بگذارید و شواهد عینی را بررسی کنید تا ببینید مدل کسبوکارتان اجرایی هست یا فقط در حد تئوری باقی میماند.
مدل کسبوکار به شما اطلاعاتی راجعبه زمینهی فعالیت و اهدافتان، تحلیل مخاطبان هدف و حتی جریان نقدی کسبوکارتان ارائه میدهد. از ابزاری بهنام بوم کسبوکار استفاده کنید تا درک بهتری از مدل کسبوکار خود پیدا کنید. پس از برنامهریزی میتوانید کسبوکارتان را توسعه دهید.
۸. بازاریابی ضعیف
برخی از استارتاپها براساس ایدهای ناب شکل میگیرند و محصول/خدماتشان هم بسیار باکیفیت است، اما بهدلیل نداشتن مشتری با شکست مواجه میشوند؛ دلیلش این است که کسی از محصول خوب آنها اطلاع ندارد. در این بین حتی ممکن است افراد زیادی هم از محصولات یا خدمات ارائهشده آگاه شوند، اما اگر آنها جزو مشتریان هدف آن شرکت نباشند، فرآیند بازاریابی اثربخشی لازم را نخواهد داشت. آمار نشان میدهد ۱۴% استارتاپها بهدلیلِ بازاریابی ضعیف به موفقیت نمیرسند. بازاریابی را بههیچوجه نادیده نگیرید، حتی وقتی بهترینها را ارائه میکنید.
۹. بیتوجهی به بازخوردهای مشتریان
عدم توجه به بازخوردهای مشتریان یکی از دلایل شکست استارتاپ ها
یکی از مهمترین عوامل موفقیت استارتاپها از شروع یک ایده تا تولید محصول و بررسی آن، اهمیت دادن به بازخوردهای کاربران و مشتریان است. ۱۴٪ استارتاپها به این دلیل شکست میخورند که بنیانگذاران آنها دیدگاههای مشتریان را بررسی نمیکنند و بنابراین از نقاط قوت و ضعفشان آگاه نمیشوند. گاهیاوقات یک ضعف کوچک ازنظر مشتری درنهایت به نابودی استارتاپ منجر میشود. در این میان برخی استارتاپها هم هستند که با توجه به بازخورد مشتریانشان و تغییرات ضروری و سریع در محصول توانستهاند علاوه بر جلب رضایت مشتریان فعلی بازار خود را توسعه دهند.
۱۰. ارائهی محصول در زمان نامناسب
برخی از استارتاپها زودتر از پیشرفت تکنولوژی موردنیازشان راهاندازی میشوند و ازآنجاکه بازاری برای آنها وجود ندارد با شکست مواجه خواهند شد. دستهی دیگر آنقدر دیر شروع به کار میکنند که یا بازار اشباع میشود یا تکنولوژی پیشرفتهتری جای آن را میگیرد. بنابراین راهاندازی استارتاپ در زمان مناسب بسیار اهمیت دارد. براساس آمار، ۱۳٪ از استارتاپها فقط بهدلیل راهاندازی در زمان نامناسب از دور خارج شدهاند.
۱۱. از دست دادن تمرکز
یکی دیگر از دلایل شکست استارتاپها که حدود ۱۳٪ از آنها را در برمیگیرد، ازدست دادن تمرکز است. راهاندازی یک استارتاپ علاوه بر زمان، تلاش و پول به تمرکز کافی بر اهداف اصلی کسبوکار نیاز دارد. بسیاری از استارتاپها بهدلیل کاهش تمرکز بنیانگذاران و پراکندگی پروژهها، از مسیر اصلی هدفشان منحرف میشوند.
در این بین برخی استارتاپها میتوانند بخشهایی از کسبوکار را که به شکلگیری هستهی اصلی آن مربوط نیست، برونسپاری کنند. شرکتهای کوچک و متوسط در سرتاسر جهان و بستهبه نوع کسبوکارشان مواردی نظیر بازاریابی محتوایی و مدیریت بلاگ، مدیریت سایت، مدیریت موجودی، مدیریت مالی و… را به شرکتهای باتجربه میسپارند و با خیال راحت به چالشهای کسبوکار جدیدشان رسیدگی میکنند.
۱۲. ناهماهنگی تیم با سرمایهگذاران
ناهماهنگی تیم با سرمایهگذار یکی از دلایل شکست استارتاپها
بسیاری از بنیانگذاران استارتاپها پس از مطرحکردن ایدهشان و گردآوری تیمی مناسب، شروع به کار میکنند و همهچیز بهنظر عالی پیش میرود. اما پس از مدت کوتاهی استارتاپ شکست میخورد. یکی از دلایل این شکست که ۱۳٪ از استارتاپها را درگیر میکند، ناهماهنگی و اختلافات بین بنیانگذاران، سرمایهگذاران و اعضای تیم است که قبل از شروع کار وجود نداشت. تیم استارتاپی و سرمایهگذار باید بکوشند تا زبان واحدی برای هماهنگیها و پیگیریها تعریف کنند و سرمایهگذار هم بهنوعی توجیه شود که در محیطهای استارتاپی ممکن است سودآوری کمی از برنامه عقب بیفتد. تهیه گزارشهای مالی بهشکل درست میتواند بهصورت مستمر سرمایهگذار را در جریان وضعیت قرار دهد.
۱۳. تغییر ندادن مسیر نادرست
گاهی بنیانگذاران پس از تولید و بررسی محصول مشاهده میکنند که این محصول خوب نیست و یا بازار مناسبی برای آن وجود ندارد. اگر در این شرایط تغییر مسیر با درایت کافی انجام شود میتواند استارتاپ را نجات دهد، اما در ۱۰٪ موارد ممکن است یکی از دلایل فوق باعث شکست شود.
۱۴. کاهش اشتیاق بنیانگذاران
بسیاری از استارتاپها در ابتدای کار با اشتیاق راهاندازی میشوند، اما پس از مدتی علاقهی بنیانگذاران برای ادامهی کار فروکش میکند. براساس آمار، ۹٪ از استارتاپها بهدلیل بیعلاقگی بنیانگذاران به حوزهی فعالیتشان یا شناخت ناکافی از آن، شکست میخورند. با درگیری کردن سرمایهگذار تا حدی معقول و در جریان قرار دادن او در کسب موفقیتهای کوچک و بزرگ انگیزه او را حفظ کنید.
۱۵. راهاندازی استارتاپ در موقعیت جغرافیایی نامناسب
مکان راهاندازی استارتاپ یکی از عوامل مهم موفقیت آن است؛ بهطوریکه آمار نشان میدهد ۹٪ استارتاپها بهدلیل نامتناسب بین مفهوم استارتاپ و مکان راهاندازی آن دچار مشکل میشوند. علاوهبراین، استارتاپهایی که با تیمهای دورکار راهاندازی میشوند، باید راههای ارتباطی مؤثر با آنها برقرار کنند. در غیر اینصورت، فقدان کار تیمی و بیبرنامگی منجربه شکست استارتاپ خواهد شد. ابزارهای جدید برگزاری جلسات، برنامهریزی، زمانبندی و مدیریت آنلاین پروژهها را امتحان کنید و به بهتریننحو در کسبوکارتان بهکار گیرید.
۱۶. بیعلاقگی سرمایهگذار
پیشاز این، دربارهی مشکلات مالی که سر راهِ استارتاپها قرار دارد صحبت کردیم. بهجز تمامشدن نقدینگی، بیعلاقهی سرمایهگذاران و ناتوانی بنیانگذاران در جذب آنها نیز از دلایل مهم شکست ۸٪ از استارتاپها بهشمار میرود.
۱۷. مسائل حقوقی و قانونی
نقش مسائل حقوقی و قانونی در شکست استارتاپ ها
گاهی استارتاپی براساس ایدهای ساده شکل میگیرد، اما پس از مدتی با مسائل قانونی بسیار پیچیده مواجه میشود. مشکلات قانونی در مسیر کسبوکارهای نوپا که تجربهی چندانی هم ندارند موانع زیادی ایجاد میکنند که در ۸٪ موارد، آنها را از ادامهی فعالیت بازمیدارند. مشکلات قانونی از ثبت شرکت، برند و محصول گرفته تا مشکلات مالیاتی، خط قرمزهای اجتماعی، محیطزیست و غیره را شامل میشوند. تمامی موارد را ریزبهریز بررسی کنید و کوچکترین نکات را از قلم نیندازید، چون دیر یا زود دردسرش گریبانگیرتان میشود.
۱۸. نداشتن شبکهی ارتباطی و مشاور
آمار نشان میدهد یکی از دلایلی که بهموجب آن ۸٪ استارتاپها شکست میخورند، این است که بنیانگذارانشان از شبکههای ارتباطی خودشان با سرمایهگذاران درست استفاده نمیکنند و تمایل ندارند از آنها کمک بخواهند. بهتر است سرمایهگذاران را از ابتدا در جریان امور قرار دهید، زیرا آنها میتوانند به شما کمک کنند. اگر سرمایهگذارتان نمیتواند در این زمینه کمکی کند، از مشاوران و توسعهدهندگان کسبوکارها کمک بگیرید.
۱۹. خستگی
معمولا شروع کسبوکاری جدید با انرژی زیادی همراه است؛ بهطوریکه بنیانگذاران نمیتوانند بین کار و زندگیشان تعادل برقرار کنند و بههمیندلیل خسته میشوند. این موضوع یکی از دلایل مهم شکست ۸٪ از استارتاپهاست. بهموقع دست از کار بکشید و پس از استراحت، تلاشهایتان را از سر بگیرید. راهاندازی کسبوکار بهاندازهی کافی ذهن شما را درگیر و زمانتان را میگیرید. برخی از مسئولیتهایتان را به اعضای تیم مطمئنی که گرد آوردهاید یا تیمهای مورداطمینان بیرونی بسپارید.
۲۰. تغییر ندادن مسیر در مواقع ضروری
بسیاری از بنیانگذاران با اینکه میدانند به بنبست رسیدهاند، حاضر به تغییر مسیر یا استراتژی نیستند. چسبیدن به یک ایدهی بد یا یک بازار بد، نهتنها موجب اتلاف منابع و پول میشود، بلکه بهدلیلِ پیشرفت نکردن کار سبب ناامیدی کارکنان میشود. ۷٪ از استارتاپها بهدلیل این اشتباه بزرگ با شکست مواجه میشوند. اگر مسیرتان اشتباه بوده، غرورتان را کنار بگذارید و لجبازی نکنید؛ شاید با تغییر مسیر فرصتهای خیلی بهتری نصیبتان شود.
این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.
زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.
همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.
این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.
مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!
اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.
همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.
درباره این سایت